او اکنون استاد جامعهشناسی دانشگاه هامبولت برلین است. از آثار او که به زبان انگلیسی ترجمه شده میتوان به «حافظهجمعی و هویت اروپایی: آثار یکپارچه شدن و گسترش اتحادیه اروپا» و «شهروندی اروپایی، میراث ملی و سیاستهای فراملی» اشارهکرد. متن زیر حاصل مصاحبه جانکارلو بوزتی (Giancarlo Bosetti) سر دبیر مجله ریست (Reset) با این جامعه شناس علاقهمند به مباحث اروپایی است.
- پروفسور ادر شما از عبارت «پست سکولاریسم» چه معنایی را در مییابید؟
با یک پارادوکس شروع میکنم. ما در جوامع سکولار مانند جوامع اروپایی با یک گفتمان مذهبی رو به گسترش مواجهیم. از طرفی از جامعهای سکولار صحبت به میان میآید و از سوی دیگر هر روزه تعداد بیشتری از مردم درباره موضوعات مذهبی بحث میکنند. با توجه به این پارادوکس برای من سئوالاتی مطرح میشود: طی فرآیند سکولاریزاسیون چه اتفاقی میافتد؟ چرا بانگ مذهب بهگونهای فزاینده به گوش میرسد؟
پاسخ من به این سئوال ساده است: در طول سکولاریزاسیون، مذهب به طور اتفاقی از میان نرفت، بلکه صرفاً از فضای عمومی ناپدید شد. به زبان دیگر، از آنجا که مذهب به امری شخصی تبدیل میشد دیگر صدای آن شنیدنی نبود. اما امروز مذهب در حال بازگشت به فضای عمومی است. این بازگشت از نظر من به عنوان پستکولاریسم تعریف میشود.
- مسئله قابل رویت بودن یعنی اینکه آیا این بازگشت پدیدهای صوری است و نه واقعی؟
نه چیزی که میخواهم بگویم این است که در عصر سکولاریسم - که هنوز بر اروپا غالب است- مذهب ناپدید نشده است، ولی در عرصه عمومی شکلی غیرقابل رویت یافته است؛ بهگونهای که در چنین فضایی، دیگر از دین سخنی به میان نمیآید. همچنین گروههای مذهبی جرأت ورود به عرصه عمومی را ندارند؛ چرا که «دخالت» خود را «در سیاست و امور عمومی» قانونی نمیدانند. در واقع سکولاریزاسیون با مصادره اموال و زمینهای کلیسا، جلوگیری از دخالت آن در امور سیاسی و بازداشتن آن از اعمال سانسور در امر آموزش، پدیدهای بود که مذهب را به سکوت کشاند.
- بدین ترتیب شما نظریه کلاسیک وبر(Weber) درباره سکولاریزاسیون- یعنی اعتقاد وی مبنی بر اینکه به دلیل فرآیندهای عقلانیسازی، مذهب وزن خود را از دست میدهد- رد میکنید؟
بله من نظریه وبر را رد میکنم؛ چرا که وبر در این تئوری، این موضوع را که مذهب میتواند شکل وجود اجتماعی خود را تغییر دهد و به همین جهت است که از امری عمومی به امری خصوصی تبدیل میشود، در نظر نمیگیرد. اگرچه وبر حدس میزند در دورهای از تاریخ سکولاریزاسیون مذهب«به عرصه عمومی» برگردد، اما با این وجود به عقلانیسازی وزانتی بیش از حد میبخشد.
وبر چنین حدسی میزند بدون اینکه به صورتبندی دقیق تئوری خود در این زمینه دست بزند.من میخواهم این بحث را مطرح کنم که مذهب در حال بازگشت به مرحله پیشاسکولار است و این امری تصادفی نیست.
در واقع در برههای خاص از سکولاریزاسیون مذهب چنان از خود مطمئن شده است که میتواند دوباره از فضای عمومی سر برآورد، نه بهصورت همان صدای یگانهای که از نهادهای «شناخته شده» مذهبی بلند میشود، بلکه این بار به تعداد دینداران موجود، گوناگون و چندگانه است. در این راستا کافی است کمیت فعالیتها و متون مذهبی ارائه شده را مشاهده کنیم.
- با این اوصاف شما فکر میکنید آیا هنوز آن نظریه سنتی که تعداد مومنین را رو به کاهش میداند، صادق باشد؟
مذهبی که رو به افول است چیزی است که به نهادهای سنتی چون کلیسا تکیه دارد، سکولاریزاسیون به گونهای عمل کرد که مذهب از عرصه عمومی ناپدید شد و این سبب شد کلیساها یگانه جایی معرفی بشوند که مردم برای اظهار ایمان مذهبی خود به صورت گروهی به آنجا میروند.
- بنابراین در جوامع سکولار اشخاص رفتهرفته گونهای از مذهبیبودن خصوصی را پیگرفتند. این به معنای تعداد کمتر مومنان نیست، بلکه تنها به این معنا است که آنهایی که مذهب کلیسایی را در عرصه عمومی پیروی میکردند و به اصطلاح مذهبی بودن خود را در خیابان نشان میدادند، کمتر شدند، در حالی که ایمان را در مشی خصوصی خویش حفظ کردند.دلایل این بازگشت چیست؟ آیا افزایش رویتپذیری مذهب به توسعه وسایل ارتباط جمعی مربوط میشود؟
در این مورد باید دیدگاهی مقایسهای اتخاذ کرد. فقط یک قاره است که با این شدت فرآیند سکولاریزاسیون را از سر گذرانده و آن اروپاست. در آمریکا، آسیا و آفریقا چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. از ین رو هنگامی که از سکولاریزاسیون حرف میزنیم، صرفا درباره اروپا صحبت میکنیم.
در اروپا افراد مجبور به خصوصی کردن مذهب شدند؛ زیرا یک یا حداکثر دو نهاد مذهبی موجود بود که میتوانستند رو به آن بیاورند: کلیسای کاتولیک و کلیسای پروتستان که با وجود آنها اشخاص امکان اینکه به صورت فردی اعتقادات مذهبی خود را پی بگیرند وجود نداشت، هرچند همزمان جامعه در حال دگرگونی بود اما عمده مردم از طبقات بالا گرفته تا طبقات پایین اجتماعی همین مذاهب کلیسایی را پیروی میکردند.
- در ایالات متحده این چنین نبود؟
در آمریکا مذهب به یُمن امکان انتخاب متعدد (پرسبیتریانها، باتیستها و کاتولیکها و غیره) عمومی ماند. در عوض در اروپا این امکان محدود به یک دو راهی ختم میشد: مذهب عمومی و مذهب خصوصی. در نتیجه، «روند سکولاریزاسیون» به غیر قابل رویت شدن مذهب انجامید. با این وجود امروز مذهب به عرصه عمومی بازمیگردد و در واقع چهره پستسکولاریسم در حال نمایان شدن است.
مذهب خصوصی شده به لحاظ اجتماعی قدرتمندتر و پویاتر برمیگردد؛ چراکه فردی شده است. مردم برای پاپ میرقصند و احساس مذهبی خود را به طرق زیادی بیان میکنند و از این نظر اروپا، شبیه آمریکا بلکه حتی مدرن تر ازآن میشود؛ چرا که این بازگشت کمتر به کلیساهای رسمی وابسته است. در اینجا بد نیست که به پیامد تضاد برانگیز دیگری که از این امر ناشی میشود، اشاره کرد و آن تبدیل شدن قاره کهن اروپا به منطقهای مستعد برای مذاهب تندرو و بنیادگرایانه است.
- بنابراین آیا لازم خواهد شد در اینباره برای جلوگیری از بروز خطراتی که ممکن است در دراز مدت رخ دهد، محدودیتهایی اعمال شوند یا اینکه پستسکولاریسم پدیدهای مثبت است که جوامع آزاد را تقویت خواهد کرد؟ به زبان دیگر شما با اعتقاد جان راولز که میگوید: مذهب در جامعه از مدتها قبل نقش فعالی داشته است، موافقید؟ به عنوان مثال وی به نقش مذهب در مبارزه برای کسب حقوق مدنی و حتی قبلتر از آن در جنگ علیه بردگی اشاره میکند؛ بهگونهای که راولز مذهب را به عاملی موثر در نظریه «لیبرالیسم سیاسی» خود داخل ساخته است.
به اعتقاد من داشتن عقاید راسخ در مذهب عمومی به معنای تسهیل ادغام مذهب در دموکراسی لیبرال است؛ زیرا مذهب در این روند وارد دیالوگ همیشگی شده و مجبور میشود با توان بیشتری به بحث کردن، پاسخ دادن و توجیه خود بپردازد. مباحثه همیشگی مذهب را به گشودن باب دیالوگ و سیاست را به دخالت دادن موضوعات و نظرات مذهبی در همه زمینهها وامیدارد.
خطر بههم آمیختگی مذهب و سیاست در این است که بعضی از سیاستمداران از مذهب به عنوان بار سنگینی که نباید بر دوش کشید یاد کنند و در همان حال بعضی از رهبران مذهبی سیاستمداران را همانند شیاطین بخوانند، اما در واقع خطری در میان نیست؛ زیرا مناقشه، بخشی از زندگی عمومی به شمار میآید.
به هر صورت این نظریهپردازان رسمی هستند که میگویند انسان چگونه باید زندگی کند؟، در حالی که من صرفاً یک جامعهشناس هستم. من به اطرافم مینگرم و اتفاقاتی را که در حال وقوع است گزارش میکنم: مردم بیش از پیش در سطح عمومی مذهبیتر شدهاند. اکنون افراد میتوانند مومن باشند و ایمان خود را هرگونه که مایل باشند نشان دهند و این نه از روی اجبار عضویت در یک نهاد مذهبی است، البته عضویت در چنین نهادهایی را نیز میتوانند به عنوان یک گزینه انتخاب کنند، اما در عین حال میتوان بودایی و پنتهکستال (Pentecostalist) نیز بود وآن را به سادگی در عرصه اجتماع بیان کرد. این چیزی است که برای من جالب است.